زندگینامه
من در نیمه بهمن ماه یکهزاروسیصدوشصت و یک در شهر هنرپرور مشهد از خطه خراسان بزرگ در خانوادهای فرهنگی و هنردوست زاده شدم.
شادروان پدرم، مرحوم جمشید نصیری کارمند بانک کشاورزی و مادرم -که عمرشان با عزت درازباد- کارمند آموزش و پرورش بودند. از زمانی که به یاد دارم پدرم عاشق عکاسی بود البته امروزه وی در زمره آماتورها قلمداد میشود؛ چون از این راه نه کسب درآمدی بود و نه امرار معاشی. ولی تمام خاطرات خوش آن دوران با من است زمانیکه برای تفریح بیرون از شهر میرفتیم همیشه وسایل سنگین عکاسی همراه پدر بود؛ دوربین لوبیتل 166 دو لنزی روسی با سه پایه آلومینیومی سبک و ساده. شاید عکاسی ساده به روش امروز اصلا در مخیله هیچکس نمیگنجید! دوربینهایی که زنگ میخورند، با تکپایهای بی وزن در قیاس با ابزار آن روزگار. هنوز کیف ابزار جانبی وسایل عکاسی پدرم را به یاد دارم که کمکم اسقاط شد و خوشبختانه میدانستم که باید آن ابزار را حفظ کنم اما نمیدانستم که روزی سروکار خودم به آنها خواهد افتاد! هم از منظر مجموعهداری و هم از منظر کشف و آموزش به نوباوگان و تازهواردان این رشته.
دوران نوجوانی
از حدود سنین 6-7 سالگی شیفته تصویر بودم و این را زمانی فهمیدم که ساعتها با ابزار نقاشی درخودم و سرگرم بودم. تا اینکه نخستین تصاویر را بر روی تمبرهای یادگاری مخصوص مجموعهداران دیدم و سپس پرچم کشورها و پس از آن تصاویر پول کشورهای جهان. بدین صورت عمری را صرف مجموعهداری تمبر، عکس و پول کردم.
در حدود 12 سالگی نخستین دوربین عکاسی آماتوری را از پدرم هدیه گرفتم و از خوشحالی شروع کردم به عکاسی بی هوا کردن؛ دوربین کداک اینستاماتیک با فیلم 126 بود. نمیدانم شاید صدای شاتر جذبم کرد! چون آن، دوربینی مثل پولاروید نبود که بتوان با کمی فاصله زمانی عکس ثبت شده را دید و جذب شد. کادرهای کج میبستم. به یاد دارم دوست صمیمی خانوادگی ما که از پیشکسوتان عرصه عکاسی و بازرگانی این پیشه بود، زندهیاد جناب آقای عباس خوشرو، عکسهایم را دیده بود و آنچه پدر تعریف میکرد، ایشان شگفتزده یا خوشنود بوده است. شاید به خاطر خلاقیت در استفاده از نوع کادر، کادر کج؛ که امروزه میگوییم چندان همه جا قابل استفاده نیست مگر هدف و ایده خاصی وجود داشته باشد.
تحصیلات و فعالیت ها
باری، پس از طی کردن مقاطع تحصیلی ابتدایی، راهنمایی، دبیرستان و پیشدانشگاهی در رشته علوم تجربی، به خدمت مقدس سربازی اعزام شده و چون در این دوره بیشتر مشغول اندیشیدن به آینده و رشته تحصیلی بودم، به محض اتمام خدمت سربازی، در دانشگاه شرکت کرده و به طور ناپیوسته وارد رشته فیلمسازی- گرایش عکاسی در دانشگاه جامع علمی کاربردی شدم. سپس وارد رشته ارتباط تصویری – گرایش گرافیک محض شدم و پس از آن در دانشگاه آزاد اسلامی رشته پژوهش هنر را دنبال کردم.
امروزه دقیقا پانزده سال است که آموزگار هستم؛ البته به هنرجویان راغب و خوشفکر و جوان همه چیز میآموزم که مهمترین آنها در حد درک و بضاعتم ، درس راستی و انسانیت است. هرکس هرچه میخواهد باشد با هر لقب و عنوان و کُنیهای، اما پیش از همه باید «انسان» باشد.
بسیار مفتخر و خوشحالم که در کلیه مراکز آموزش عالی و دانشگاهی در سطح مشهد و برخی شهرستانها به تدریس دروس عکاسی مشغول بوده و هستم. اکنون اما سالهاست مدیرگروه رشته عکاسی در مرکز آموزش علمی کاربردی فرهنگ و هنر 1 و مشغول خدمت به دانشجویان و همکاران گرامیام هستم. درخصوص سایر موارد به بخشهای دیگر تارنمای من مراجعه فرمایید.
نشریه «عکاسباشی»
پس از چندین سال که از تعطیلی نشریات قدیمی عکاسی میگذرد، من بسیار احساس نیاز در این زمینه کردم به ویژه برای قشر جوان، هنرجویان و دانشجویان رشته های هنر. رویکرد ما در این نشریه که در حال حاضر به صورت ماهنامه الکترونیکی تهیه میشود، ارتقای هنر عکاسی است و بس. با توجه به گستردگی جهان ارتباطی تلاش میکنیم تا مطالب روز به موقع به دست مخاطبان ارجمند ما برسند.
افتخار همکاری در این نشریه با دوست و برادر عزیزم محمدصادق یارحمیدی به عنوان سردبیر و استاد ارجمندم مجید بندارمقدم به عنوان مشاور هنری نشریه را دارم.
امیدوارم در این مسیر پر فراز و نشیب آنچه در شأن مخاطب هست با تمام توان ارائه دهم.